من آن صیدم که از ضعفم نفس بیرون نمی آید به جز آهی که آنهم از قفس بیرون نمی آید نمی دانم که آسودست در محمل؟ همی دانم که از پاس ادب بانگ جرس بیرون نمی آید به گلزاری که بندم آشیان یا رب چه بختست این کز آن گلزار غیر از خار و خس بیرون نمی آید طبیب از آتش عشقت سراپا سوخت حیرانم که از پای دلش خار هوس بیرون نمی آید طبیب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/114334