نه همین ز آتش عشقت دل ما می سوزد هر کراهست دلی، سوخته یا می سوزد خاک این بادیه بین کز قدم گرم روان بسکه گرمست درو پای صبا می سوزد آتش ناله ما بسکه جهان را افروخت هر کرامی نگری ز آتش ما می سوزد محفل امشب ز فروغ رخ ساقی گرمست گل جدا باده جدا شمع جدا می سوزد خضر اگر غوطه بسر چشمه حیوان دهدم بسکه دلسوخته ام آب بقا می سوزد سایه داغ جنون تا بسرم افتادست گر کند سایه بمن بال هما می سوزد گشته با غیر چرا گرم سخن یار، طبیب گرنه از آتش می شرم و حیا می سوزد طبیب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/114336