مرا قلاش می‌خوانند، هستم من از دردی کشان نیم مستم نمی‌گویم ز مستی توبه کردم هر آن توبه کزان کردم، شکستم ملامت آن زمان بر خود گرفتم که دل در مهر آن دلدار بستم من آن روزی که نام عشق بردم ز بند ننگ و نام خویش رستم نمی‌گویم که فاسق نیستم من هر آن چیزی که می‌گویند هستم ز زهد و نیکنامی عار دارم من آن عطار دردی‌خوار مستم عطار نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۸۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/11437