یاد آرای ستمگر از حال خاکساری روزی اگر بکویت بادآورد غباری هر کس درین گلستان نخلی نشاند بر داد جز نخل ما که هرگز باری نداد باری مادر پس و تو جانا در منزلی نشسته ما غرقه و تو یارا آسوده در کناری پر اشگ حسرتم چشم در گرد کلفتم دل این دشت بیکرانست و آن بحر بی کناری هر کس بوعده گاهی عمری نشسته باشد از حال ماست آگاه در راه انتظاری دردا که رفت عمر و از تو نشد نصیبم نه غمزه نهانی نه لطف آشکاری کشتی مرا و خونم بادت حلال جانا یکبار بر مزارم گر افکنی گذاری بگزیده از نکویان دیگر طبیب خسته هجران گزین نگاری فرقت پسند یاری طبیب اصفهانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/114424