بیامد به تخت کیی یزدگرد وز آن پس شنیدی که او هم چه کرد نبد در سرش رای و فرهنگ و هش همی ساختندش مهان دست خوش ازو گشت بر باد ملک عجم همان افسر خسرو و گاه جم چو دادار باشد به کاری مرید همه مایه ی آن بیارد پدید ازین پس سخن طرز دیگر بود زدستار و محراب و منبر بود سخن گفت باید زتنزیل و وحی زمعروف و از منکر و امر و نهی زقرآن و توحید و وعد و وعید زجنات عدن و عذاب شدید ز قطران و تسنیم و ماه معین زخلد و زجوی می و انگبین زطوبی و رضوان و غلمان و حور زاحیای اموات و نشر قبور ز سلسال و از کوثر و سلسبیل ز کافور و از چشمه زنجبیل زکفر وز ایمان و بیم و امید ز صور سرافیل و بعث جدید سخن های پیغمبر هاشمی پر از خرمی ساخت روی زمی یکی مشت از مردم باربار که شیر شتر خوردی و سوسمار زاعجاز او تاج قیصر گرفت همه ملک کسری سراسر گرفت میرزا آقاخان کرمانی : نامهٔ باستان : بخش ۹۲ - پادشاهی یزدگرد شهریار گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/114598