ای غمت برده شادمانی من
بی تو تلخ است زندگانی من
بسر تو که با تو نتوان گفت
صفت رنج و ناتوانی من
از جوانی و حسن خویش بترس
رحم کن بر من و جوانی من
آن خود دان مرا که جمله توئی
آشکارائی و نهانی من
چه بود گر دمی ز روی کمر
دل درآری به مهربانی من
حاصل آید چو حاضر آئی تو
مایه عمر جاودانی من
(فلکی) روز و شب همی گوید
کز غم توست شادمانی من
فلکی شروانی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷ - نقل از سفینه فرخ
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/115168