مجلس است این مگر بهشت برین که بنای بهشت است بر این پیکر بومش از بدایع روم نقش دیوارش از صنایع چین این ز دلها همی زداید زنگ وان ز رخها همی رباید چین از بهشت برین گزیده تر است تو بهشت برین بر این مگزین در و دیوار آستانه آن آنچنان ساخته است زرآگین که همی ظن بری تو کان این کرد مه و خورشید کار کرد در این اندران می حلال خوردن آن بی می و رامش اندرین منشین ببهشت برین همی ماند می حلالست در بهشت برین اندر این خانه جاودانه بکام شرف الدین زیاد و شمس الدین آسمان بادشان بزیر رکاب مشتری بادشان بزیر نگین ز آسمان برتر است همت آن باد بدخواه این بزیر زمین دست این گوئی آب حیوانست تیغ آن گوئی آذر برزین نیکخواهان آن همیشه قوی بدسگالان این همیشه حزین ز می از جود آن نهفته بزر فلک از خوی این بمشگ عجین زائران را بروز بخشیدن خانه از جود او شود زرین دشمنان را بگاه کوشیدن خشت گردد ز خشم آن بالین پشت بدخواه آن بسان کمان مرگ بر خصم این گشاده کمین دست این را سراب بحر عمیق تیغ آنرا خراب حصن حصین آن یک خوشخوی و بلند منش این یکی راستگوی و روشن بین طبع این جای جود و فضل و کرم دل آن کان داد و دانش و دین شرف الدین پلنگ و شاهان میش خسروان کبک و شمس دین شاهین دل این با نشاط و ناز عدیل تن آن با سرور و سور قرین آن موالی نوازد از بر تخت این معادی گدازد از برزین رادئی کان ز معتصم خبر است مردئی کان گمان بود افشین آن خبر شد ز دست هر دو عیان وین گمان شد ز تیغ هر دو یقین تا کند باز در هوا پرواز تا بتابد بر آسمان پروین این بشادی زیاد در بر آن آن برامش زیاد در بر این خصمشان زار و بختشان بیدار چرخشان یار و کردگار معین قطران تبریزی : دیوان اشعار : قصاید : شمارهٔ ۱۷۲ - در مدح شرف الدین و شمس الدین گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/115379