آن را که همی جست و دلم بخت بمن داد اکنون بستاند دلم از ناز و طرب داد از بخت بد آزادم و از یار بشادی شاد است بمن همچو من آن ماه پریزاد گر شادم از آن یار وفادار عجب نیست گز یار وفادار همه خلق بود شاد گر لاله و شمشاد نروید بجهان نیز بس باد مرا زلف و رخش لاله و شمشاد تا من بزیم قصه نوشاد نخوانم کز دیدن او مجلس من گشت چو نوشاد چون آهن و پولاد قوی بود جدائی از تف دلم نرم شد آن آهن و پولاد بی یار نباشد تن من نیز بزاری بیمن نبود نیز دل خسته بفریاد دیگر نکشد بنده ای آزار ز من نیز اکنون که من از بند جدائی شدم آزاد غم خوردم بل عاقبت کارنکو گشت همواره مرا عاقبت کار چنین باد قطران تبریزی : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۵۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/115494