ای نیزه تو گوی و دل دشمن انگله خصم تو روبهست و حسام تو بنگله با خوی تو نه مشک بکار و نه غالیه با روی تو نه شمع بکار و نه مشعله شیرین حدیث شاهی و شیرین مناظره نیکو خصال میری و نیکو معامله بر کارهای شیر بتغافل همی زنی بر کارهای خیر نداری تغافله از بهر آنکه یکدله بخشی مرا عطا گویم همه مدیح و ثنای تو یکدله خشنود از آن شدند همه مردمان ز تو کز دست تو همیشه درم را بود گله از درد و رنج راه نپرداختی بمن چون کردیم پرندوش از زلزله یله تا لاجرم چنان شدم از آرزوی تو کز هم همی ندانم سنبل ز سنبله قطران تبریزی : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۱۱۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/115555