شادی ز دلم دور شد و خواب ز دیده
تا من نیم آنروی دلارام تو دیده
گر تو بتن و جان و دل و دیده نیائی
سوی تو فرستم دل و جان و تن و دیده
از من بجز آواز و حدیث ایچ نمانده است
تا من نیم آواز و حدیث تو شنیده
تا بی سببی خویشتن از من بکشیدی
گشتم ز غم حجر تو چون زر کشیده
تا هست میان من و تو پرده جدائی
من برده دلم روز و شب و پرده دریده
تا تو بگسستی شدم از خواب گسسته
تا تو ببریدی شدم از خود ببریده
گوئی نبدم رنج فراق تو فرخته
گوئی نبدم ناز وصال تو خریده
قطران تبریزی : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۱۲۳
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/115560