ای شاه جهانگیر جهاندار جهانجوی عید است و لب یار و لب جام و لب جوی از درد و غمان جان و روان تورها یافت تو ز انده و اندیشه بیاسای و روان جوی در شدت همی باد بهار آید گه گاه بر باد بهاری بستان باده خوشبوی گه گوی همی باز و گهی صید همی کن ای تیغ تو چوگان و سر دشمن تو گوی شمشیر تو چون روی و دل خصم بسوزد گر خصم تو باشد بمثل زاهن و از روی چندانت بقا باد بشاهی که تو خواهی بدخواه تو از بیم تو بگدازد چون موی قطران تبریزی : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۱۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/115568