شاه زمینی و پادشاه زمانی جز بفریدون با هیچ خلق نمانی جد تو گرچه جهان بپیری بگشاد تو بگشادی همه جهان بجوانی جان ولی را همه سلامت و سودی جسم عدو را همه بلا و زیانی آن را کش مال خویش روزی باشد میل ندارد بگنجهای نهانی عمر بشادی و خرمی گذراند دائم چو نان که تو همی گذرانی بخشش و بخشایش است کار تو دائم زانکه همه رازهای گیتی دانی جشن خزانست و وقت خون رزانست خون رزان خور بیاد جشن خزانی کنون چون به باغ اندرون بگذری بجز نار و سیب و بهی ننگری بهم ساخته سیب سرخ و سپید چو مریخ پیوسته با مشتری هوا گشت چون نیلگون پرنیان زمین گشت چون سبز گون ششتری ز نیلوفر و گل بدل دادمان می و زعفران چرخ نیلوفری شده بلبل از باغ و با او شده گل تازه و ارغوان طری سیه پوش زاغ آمده با فغان چو بدخواه شاه جهان لشگری بملک اندرون جاودان زنده باد تن از رنج خالی دل از غم بری قطران تبریزی : دیوان اشعار : مقطعات : شمارهٔ ۱۳۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/115571