تا دردی درد او چشیدیم دامن ز دو کون در کشیدیم با هم نفسی ز درد عشقش در کنج فنا بیارمیدیم بر بوی یقین که بو که بینیم زهری به گمان دل چشیدیم گه در طلبش ز دست رفتیم گه در هوسش به سر دویدیم در عالم پر عجایب عشق آوازهٔ او بسی شنیدیم درمان چه‌کنیم درد او را کین درد به جان و دل خریدیم عشقش چو به ما نمود ما را صد پرده به یک زمان دریدیم نور رخ او چو شعله‌ای زد خود را ز فروغ آن بدیدیم دیدیم که ما نه ز آب و خاکیم از هر دو برون رهی گزیدیم چه خاک و چه آب کانچه ماییم در پردهٔ غیب ناپدیدیم چون پرده ز روی کار برخاست از خود نه ازو بدو رسیدیم پیوستگیی چو یافت عطار از ننگ وجود او بریدیم عطار نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۰۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/11560