بیار آن جام می تا جان فشانیم نثاری بر سر جانان نشانیم بیا جانا که وقت آن درآمد که جان بر جام جان‌افشان فشانیم چو بر جان آشکارا گشت جانان ز غیرت جان خود پنهان فشانیم دمی کز ما برآید بی غم او در آن ماتم بسی طوفان فشانیم چو دریا در خروش آییم وانگه ز چشم خون‌فشان باران فشانیم وگر در دیده آید غیر او کس نمک در دیدهٔ گریان فشانیم همان بهتر که در عشقش چو عطار در از دریای بی‌پایان فشانیم عطار نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/11575