گرچه سوگندان خوری، کاکنون نکوتر دارمت من نیم ز آنها، بحمدالله که باور دارمت شه رخی خوردم به هر چم بود اکنون خوشتر آنک عشق می گوید کزین صد لعب دیگر دارمت ای که همچون خاک راهم، زیر پای آورده ای گر مرا دستی بود، با جان برابر دارمت همچو نور خور، تو را بر دیده منزلگه کنم حیله این باشد چو بتوانم که در خور دارمت گویمت همسایه ی وصلم بخواهی داشتن گوی از یک خان و مان داری پر از زردارمت زر مگر معذور داری، لیک از دریای طبع گر اجازت میدهی تا غرق گوهر دارمت دست بر هم میزدی دیروز و می گفتی اثیر گر جهانت بفکند من حاضرم بردارمت گر هزاران آیت و افسون به من برخوانده ای با منت این در نگیرد، چون من از بر دارمت اثیر اخسیکتی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/115866