خیزید و می آرید که هنگام بهار است رخسار عروسان چمن همچونگاراست آن شاخ که بُدعور کنون ملحم پوش است و آن دست که بد ساده کنون سرّعذاراست در دامن گلزار صبا مدخنه سوز است در چهره ی نیلوفر حوض آینه داراست گل باز قبا پوش شد و لاله گله دار این چیست همه خلعت سلطان بهاراست مرد از می صافی نه نشیند به چنین وقت هر سر که زجام هوسی جفت خماراست خرم دل آن کس که دلی دارد و یاری بیچاره اثیر است که بس بی دل و یار است اثیر اخسیکتی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/115879