تدبیر دل مرا نمیخواهد جز صحبت ناسزا نمیخواهد از محتشمی که هست معشوقم پیوند من گدا نمیخواهد هر گه که ز مفلسان سخن گوید دانم که مرا چرا نمیخواهد من عاشق زاهدم و لیکن او زر میخواهد دعا نمیخواهد ای مرد بهانه است زر، کاو خود در اصل وجود ما نمیخواهد جان پیشکشم بود که بپذیرد گر قالب کم بها نمیخواهد قصه چکنم اثیر، یار اینک امید ببُر تو را نمیخواهد اثیر اخسیکتی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/115893