جهان پیرباز از دست نیسان خرقه می پوشد مبارک بادش ار بر دُرد خواران زهد نفروشد قبای سبزه می بینی صبا کسوت همی دوزد ردای سرو میدانی چمن خلعت همی پوشد شکوفه زیر لب بر ساغر خیری همی خندد چو می بیند که اسباب طرب نرگس همی نوشد کشیده تیغ عصیان سرخ بید و شوخ میآید بخنده گل همی گرید مگر خونش همی جوشد نسیم از شاخ منبر میکند وز فاخته قاری خدایش یار بادا، گر برای دین همی کوشد زبان از نوحه بر بندد سحر گه بلبل عاشق اگر یک آه خون آلود این بیچاره بنیوشد ولیکن ز آن همی ترسم که بلبل چون فروماند بدرگاه شه آید و ز اثیر خسته بخروشد اثیر اخسیکتی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/115913