چو من عادت چنین دارم که غم را شادی انگارم به بیماری چنان کامد تو هم میدار تیمارم بدرد تازه هر ساعت مرا مشغول خود میکن از این بیکار کم داری دمی بیکار مگذارم بیک غم ابلهی باشد که از عشق تو بگریزم چو یک غم بخشدم حالی غم دیگر طمع دارم مرا گوئی مراد خویشتن را می شناسی. هی شناسم، یار بد مهری و دانی عاشق زارم ز رخسارت گلی برمن، گرامی تر زصدجان است چو این معنی همی دانی، مکن خوارم منه خارم بمستی بوسه ئی دوش از لبت بربوده ام اکنون همین معنی بهشیاری همی خواهم نمی یارم زخطم پای بندی کن که چون زلف تو درتابم ز لعلت شربتم فرما که چون جزع تو بیمارم اثیر خویشتن میخوان مرا تا لاجرم در شعر عراقین و خراسان میشود اقطاع بازارم اثیر اخسیکتی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۰۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/115963