دوش در عیش و عشرتی بودم کز طرب تا بروز نغنودم یا ربود و شراب و شمعی و من زحمت اندر میانه، من بودم با وصالش غمی فرو گفتم وز جمالش دمی، بر آسودم گاه کام نشاط خوش کردم گاه جام طرب به پیمودم گره هجر و بند گیسوی یار هر دو با هم بلطف بگشودم دست با چرخ در کمر گردم پای بر ماه و مشتری سودم خواجه گیها، زمانه در سر داشت لیک من، بندگیش فرمودم چار بوسم زیار را تب بود پنج دیگر ز راه بربودم ده به بخشید بعد از آنم لیک بستدم بر لبش، به بخشودم با چنین عیش ظلم باشد اگر گویم از بخت خود نه خشنودم اثیر اخسیکتی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۱۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/115974