رو که میدان جهان میدان توست
گوی خوبی در خم چوکان توست
زمرد کردون و لعل آفتاب
در رکاب خلعت مرجان توست
لولوی و یاقوت را در بحر و کان
خطبه بر نام و لب و دندان توست
اینت سلطانی که در اقلیم عشق
هر که بر کاری است از دیوان توست
افسرمه خاک بوس کفش توست
گوهر جان سنگ ریزه ی کان توست
جان بخدمت میفرستد در پذیر
گر گل است ار خار از بستان توست
شد بسر، پیمانه عمر اثیر
هم چنان او بر سر پیمان توست
اثیر اخسیکتی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۲
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/116052