خسرو دشمن شکن که صورت فتحش در سر تیغ جهانگشای توان دید با سخطش، صولت عقاب توان یافت در نظرش، سایه همای توان دید هندوی شب را ز گرد طره چترش بر صدف ماه مشک سای توان دید زین سوی مدح وی است هرچه بتبجیل از سر ادراک عقل ورای توان دید چون بفلک بر شوی ز قامت قدرش گر نتوان دید پشت پای توان دید در تتق ملک حرف حبر فلک را زان دل و طبع لطیفه زای توان دید پرده گی غیت را بدیده ی فکرش در نفسی صد هزار جای توان دید جمله بتفهیم شهریار جهان است هر هنری کز من گدای توان دید در دل خیناگر است مطربی ار چند صورت زخمه ز چنگ و نای توان دید گوهر بختی برد خزانه و لیکن دبدبه بر درگه درای توان دید بندگی آنجا رسد که چهره مستی هم بمی لعل جان فزای توان دید آینه ی بیوه گان هم آن بنماید هرچه بجام جهان نمای توان دید اثیر اخسیکتی : دیوان اشعار : قطعات : شمارهٔ ۲۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/116082