همه شب دوش من بیدار بودم ندیم حسرت و تیمار بودم ز وصل یار دلبر برنخوردم ز هجر دوست برخوردار بودم چو محنت کشتگان اندر تحیر بمانده روی در دیوار بودم همی جان کندم اندر فرقت یار مبر آن ظن که من بیکار بودم زسودا و ز صفرا و طپیدن بسان مرد نا هشیار بودم مرا گویند چون بودی چگویم مگر بهتر شوم بیمار بودم سید حسن غزنوی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/116353