ای خرد را زندگی جان ز تو بندگی از عقل و جان فرمان ز تو هر زمان قسم دل پر درد من صد هزاران درد بی درمان ز تو گر ز من جان می‌بری از یک سخن باز یابم بی سخن صد جان ز تو من نیم اما همه زشتی ز من تو نه‌ای اما همه احسان ز تو پای از سر کرده سر از پای چرخ مانده بس حیران و سرگردان ز تو قطرهٔ اشکم که آن را نیست حد هست در هر قطره صد طوفان ز تو روز و شب بر جان من درد و دریغ چند بارد بی‌تو چون باران ز تو یوسف عهدی برون آی از حجاب تا برون آیم ازین زندان ز تو ذره ذره در زمین و آسمان چند خواهم داشتن دیوان ز تو با عدم بر جمله و پیدا بباش تا شود هر دو جهان پنهان ز تو تو نقاب از چهره برگیری بس است خلق خود گردند جان افشان ز تو وارهان عطار را یکبارگی تا بسوزد این دل بریان ز تو عطار نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۸۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/11637