ای سیه گر سپید کاری تو سرخ رویی و سبز داری تو من به جان سوختم بگو آخر با شب و روز در چه کاری تو روز به کار تو کی توانم برد زانکه بس بوالعجب نگاری تو کار ما را قرار می ندهی دلبری سخت بی قراری تو نیست بویی ز وصل تو کس را زانکه همرنگ روزگاری تو غم من خور که غم بخورد مرا راستی نیک غمگساری تو زان سبب شادمانی از غم من که ازین غم خبر نداری تو بلبل شاخ عشق عطار است گر به خوبی گل بهاری تو عطار نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۹۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/11649