عشقت از دایره ی عقل برون کرد مرا داخل سلسله ی اهل جنون کرد مرا در غم عشق بتان هیچ کسی چون من نیست نظری کن که غم عشق تو چون کرد مرا من نبودم به غم عشق چنین به طاقت کمی لطف تو بسیار زبون کرد مرا به امیدی که مگر طعنه زنان نشناسند شادم از اشک که آغشته به خون کرد مرا رسته بودم ز گرفتاری شیرین دهنان باز لعل تو مقید به فسون کرد مرا کم نشد بی لب شیرین تو جان کندن من وه که این شیوه ز فرهاد فزون کرد مرا ز ازل در دل من بود فضولی غم عشق فلک آشفته بدینسان نه کنون کرد مرا فضولی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۱۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/116721