بهار آمد صدایی بر نمی آید ز بلبل ها مگر امسال رنگ دل ربایی نیست در گل ها گل آمد نیست میل سیر گلشن نازنینان را پریشان کرد گل های چمن را این تغافل ها چو رغبت نیست در عاشق چه سود از آنکه محبوبان بر افروند عارضها بر افشانند کاکل ها درین موسم چرا دلها مقید نیست در گلشن مگر زنجیرهای زلف نگشادند سنبل ها چو غنچه صد گره دارد دل از غم وین غم دیگر که دوران در گشاد هر گره دارد تعلل ها ازآن بگرفت در بر آب را گلشن به صد عزت که پیدا کرد از اقبال او چندین تجمل ها فضولی رهگذار عشق بازی صد خطر دارد شروع این طریق صعب را باید تأمل ها فضولی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/116725