نشان تیر آهم گشته ای آسمان شبها تو را بر سینه پیکانهاست هر سو نیست کوکب ها دل بی خود درون سینه دارد فکر زلفینت بسان مرده کش مونس قبرند عقرب ها خطست آن یا برآمد دود دل از بس که محبوبان زدند آتش به دل ها در زنخدان ها و غبغب ها جفا را از معلم یاد می گیرند محبوبان ز مکتب هاست فریادم که ویران باد مکتب ها ز خاک رهگذر هر ذره را شهسواری دان که بر دل داغ ها دارد ز نقش نعل مرکب ها فکندی عکس در می گشت رشکم زانکه می ترسم نهی لب بر لب ساغر رسانی بر لبت لب ها چه شد یارب که در شبهای تنهایی نمی یابد فضولی کام دل هر چند می خواهد به یارب ها فضولی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۳۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/116740