در دل باختلاط کسانم هوس نماند یا بهر اختلاط درین دور کس نماند بی داد بین کزین شکرستان دلفریب طوطی رمید گرد شکر جز مگس نماند بر باد رفت نرگس و نسرین این چمن در عرصه مشاهده جز خار و خس نماند چون نی درون سینه گره بست درد دل پیش که دل کنیم تهی هم نفس نماند از بزم ما کشید قدم شاهد مراد بر آرزوی دیده و دل دسترس نماند دل را بجان رساند غم تنگنای دهر این مرغ را تحمل قید نفس نماند برداشتم هوس چو فضولی ز هر چه هست غیر از وصال دوست مرا ملتمس نماند فضولی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۱۵۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/116862