جان بیرون رفته را بویت بتن می آورد مرده را ذوق کلامت در سخن می آورد هست شبنم یا نسیم صبح با ذکر لبت غنچها را آب حسرت در دهن می آورد زلف پر چین برگشا تا بر خطا قایل شود آنکه رنجی می برد مشک از ختن می آورد سوی شیرین جوی شیر از بیستون هر صبح و شام سیل سیلاب سرشک کوهن می آورد بوی گل گر از چمن بیرون رود بی وجه نیست بلبل گم گشته را سوی چمن می آورد سرورا نسبت بنخل قامت خوبان مکن نخل قامت میوه سیب ذقن می آورد در غم آن قامت و عارض فضولی هر که مرد تا قیامت خاک او سرو و سمن می آورد فضولی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/116870