گاه لطفی می نماید گه جفایی می کند شوخی آن طفل هر دم اقتضایی می کند آه ازان نورس که گه رخ می نماید گاه زلف هر زمان ما را گرفتار بلایی می کند هر طرف صد مبتلا دارد ولی از سرکشی او کجا پروای حال مبتلایی می کند کار من عشقست جز کویت ندارم هیچ جا هر کسی تدبیر کار خود ز جایی می کند وعده مهر و وفا تا کی دهد آن تندخو وقت شد گر وعده خود را وفایی می کند خون شود یارب که بربودست صبر و طاقتم دل که هر دم آرزوی دلربایی می کند حاکم تقدیر در هر کار حکمی کرده است هر که می گیرد خلاف او خطایی می کند بنده لعل لب یارم فضولی کان طبیب درد دل در هر که می بیند دوایی می کند فضولی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/116881