بخاک بنده رحم ای دلربا از تو نمی آید تو سنگین دل بنی کار خدا از تو نمی آید چه سنگین دل کسی کز ناله و آهم نمی ترسی ز سنگ خاره می آید صدا از تو نمی آید طریق مهربانی خوب می باشد ز محبوبان تو هم محبوبی این خوبی چرا از تو نمی آید نمی آری ترحم بر من و سویم نمی آیی ترا دانسته ام این کارها از تو نمی آید سوی ما نامه می خواستم هر لحظه بفرستی چه حاصل آنچه می خواهیم ما از تو نمی آید وفای خود مگر صرف رقیبان کرده ای گل که من جستم بسی بوی وفا از تو نمی آید فضولی بگذر از قید ورع می نوش و رندی کن طریق زهد و آیین ربا از تو نمی آید فضولی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/116901