یارست فارغ از من و من بی قرار عشق
کار منست ناله و اینست کار عشق
نو عاشقم سزد که دل چاک من بود
اول گلی که می شکفد از بهار عشق
ای دل بیا که وامق و مجنون گذشته اند
برخاسته است خار و خس از رهگذار عشق
دردا که هست دلبر من طفل و پیش او
نی هست قدر عاشق و نه اعتبار عشق
گلها اگر دمد ز سر خاک تربتم
باشد هنوز در دل من خار خار عشق
در دهر نیست روز خوش و روزگار خوش
الا که روز عاشقی و روزگار عشق
رسوا کنون نگشت فضولی ز عشق یار
هرگز نبوده این که نبودست یار عشق
فضولی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۲۳۷
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/116943