من که بی لاله رخی ساکن گلخن شده ام زآتش عشق چنین سوخته خرمن شده ام بی گل روی تو و گلشن کویت عمریست فارغ از میل گل و رغبت گلشن شده ام می شوی یار کسان می کشی از غصه مرا جان من راضی ازین غصه بمردن شده ام گلبن پر گل و گلزار غم خوار مبین من عریان که بداغ تو مزین شده ام می جهد آتشم از دل همه شب در کویت ز آتش دل شجر وادی ایمن شده ام هیچ کس نیست که در بند غم زلف تو نیست نه همین بسته زنجیر غمت من شده ام دوست را نیست فضولی غم ناکامی من آه ازین غم که بکام دل دشمن شده ام فضولی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۲۵۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/116959