می روم در سینه صد درد نهانی می برم کوه دردم از سرکویت گرانی می برم از درت صد داغ بر دل می کنم عزم سفر دسته گل زین ریاض کامرانی می برم می روم زین ملک اما بی متاعی نیستم بار صد غم مایه صد ناتوانی می برم بهر یاران کرده ام ترتیب رنگین تحفها چهره کاهی و اشک ارغوانی می برم تا بکی بر سر خورم سنگ ملامت کوه کوه زین سر کو می روم وین سخت جانی می برم دولتی دارم که می میرم بدرد عاشقی خوش متاع باقی زین ملک فانی می برم نیستم از خاک پای او فضولی بی خبر خضر وقتم ره بآب زندگانی می برم فضولی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۳۰۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/117007