در دل الم از غنچه خندان تو دارم در دیده نم از لعل درافشان تو دارم آشفتگی از سنبل گیسوی سیاهت سرگشتگی از سرو خرامان تو دارم بر رشته جان سبحه صفت صد گره از غم در حسرت عقد در دندان تو دارم امید ندارم رهم از دام بلایی کز سلسله زلف پریشان تو دارم در روز وصال تو محالست نشاطم در دل چو خیال شب هجران تو دارم کس نیست بکشتن ز غمم باز رهاند عمریست که این چشم ز چشمان تو دارم افغان ز که داری تو فضولی که همه شب افغان من بد روز ز افغان تو دارم فضولی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۳۱۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/117020