ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای پنهان ز عاشقانت رویی به من نمای آب رخم مبر ز دو جادوی پر فریب قوت دلم بده ز دو یاقوت جانفزای اندر هوای روی تو ای آفتاب حسن تا کی زنم چو ذرهٔ سرگشته دست و پای چون سایه‌ای فرو شدم از عشق تو به خاک ای آفتاب جان من از قعر جان برآی بر کارم اوفتاد ز زلف تو صد گره بگشای کارم از سر زلف گره‌گشای بردی دلم به زلف و دلم بوی می‌برد از حلقه‌های آن شکن زلف دلربای دور از رخ تو زلف تو در غارت دلم بر روی اوفتاد و شکن یافت چند جای عطار رفت و دل به تو بگذاشت و خاک شد تا روز حشر باز ستاند ز تو جزای عطار نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۴۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/11704