قد برافراخته آفت جانی شده ای رخ برافروخته آشوب جهانی شده ای غمزه را شیوه مردم کشی آموخته شوخ مردم کش بی رحم و امانی شده ای تو و یوسف دو عزیزید که مقبول جهان او زمانی شده است و تو زمانی شده ای رونق باغ جهان غنچه و سرو و گل تست گل رخی سرو قدی غنچه دهانی شده ای پیش ازین سنگ جفا بر من دیوانه مزن خویش را طفل مپندار جوانی شده ای عدم آهن دهنت تنگ یقین است ای دل تو خطا کرده مقید بگمانی شده ای تیر آه تو فضولی ز فلک می گذرد باز با قامت خم سخت کمانی شده ای فضولی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۳۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/117082