زهی جمال تو مستجمع جمیع صفات رخ تو آینه رونمای عالم ذات به حق سبعه رویت که سوره کبراست که عید اکبرم این است و بهترین صلوات کمال حسن رخت قابل نهایت نیست چرا که لایتناهی بود جمیع صفات سجود قبله روی تو می کند دل من صلوة دایمم این است و قبله گاه صلات ز لام و بی لبت یافتم حیات ابد که آب خضر همین شربت است و عین فرات دلی که کشته رویت نشد بدان حی نیست چگونه زنده توان بود بی وجود حیات تو شاه عرصه حسنی و هر که دید رخت به یک پیاده حسن رخ تو شد شهمات زهی ز حسن رخت عید ماه نو کرده سواد زلف تو روشن شبی سیاه برات به مصر جامع رویت گزاردم جمعه زهی حلاوت ایمان و طعم قند ونبات خیال روی تو را عابدی که قبله نساخت ز عابدان مشمارش که می پرستد لات کسی که جان چو نسیمی فدای روی تو کرد سواد نامه اعمال او بود حسنات نسیمی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۱۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/117314