خون ببار از مژه ای دیده! که دلدار برفت مونس جان و قرار دل بیمار برفت گرچه باشد همه کس را دل آزرده ز درد درد من این که مرا یار دل آزار برفت دوش در صومعه دل ذکر دو زلفت می گفت زاهد خرقه پرست از پی زنار برفت باشد از کار جهان کار تو کام دل من کارم از دست و دل و، دست و دل از کار برفت جانم آمد به لب از سوز درون واقف شو چند پوشم غم دل؟ پرده اسرار برفت هر نفس در جگرم می شکند خار فراق تا ز چشمم چو چراغ آن گل رخسار برفت جان بیمار نسیمی ز جهان، مست و خراب به هواداری آن نرگس خمار برفت نسیمی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۶۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/117358