سی و دو خط رخت گنج ترا افتتاح ظلمت زلف تو شب، نور جمالت صباح جان و جهان می دهم وصل ترا می خرم بین که چه بیع و شری دید ضمیرم صلاح راحت روحانیان از دم روح تو شد یافت بقا آنکه یافت از در وصلت رواح راح و رحیق غمت کرد جهان را غریق بی خبران را نصیب نیست ازین روح و راح باده باقی به ما، ساقی از آن خم بده کز نم هر قطره اش پرشده جمله قداح غازی میدان عشق پردل و یکدل بود کز دل و جان بر میان بسته به مردی سلاح پردلی و یکدلی در ره عشق آورد زانکه نیابد وصال از سر لعب و مزاح طالب حق کی شدی واصل ذات قدیم گر نبدی در جهان حسن و جمالت ملاح چونکه نسیمی رهید از سر پندار خویش گشت بری، لاجرم، شد ز فنا استراح نسیمی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۶۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/117364