کس بدین آیین حسن از مادر گیتی نزاد تا ابد چشم بد، از روی تو یارب دور باد جور حسنت گرچه بسیار است و بی پایان، ولی از تطاول های زلفت، ای امیر حسن، داد کرده ام در سر هوای زلف آتش مسکنت گرچه می دانم که زلفت می دهد سرها به باد از برم رفتی و یاد از من نیاوردی دگر ای ز یادت رفته یادم، هر دمت صد بار یاد بر دل شیدا نهم داغ شکیبایی و صبر سینه گر نتوانمت بر سینه سیمین نهاد عاشق روی تو گشتم هرکه خواهد گو بدان عشق پنهان چون کنم؟ طشت من از بام اوفتاد زاهدان را زهد و ما را عشق خوبان شد نصیب هرکسی را در ازل حق آنچه قسمت بود داد می کنم سودای بند حلقه زلفت ولی جز به دست بخت و دولت این گره نتوان گشاد در غم هجران و دوری سوختم بنمای روی تا به دیدارت شود جان من غمدیده شاد ای نسیمی چون ببینی قامتش را سجده کن زان که پیش سرو همچون شمع نتوان ایستاد نسیمی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۷۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/117370