چه عجب کسی تو جانا که ندانمت چه چیزی تو مگر که جان جانی که چو جان جان عزیزی ز کجات جویم ای جان که کست نیافت هرگز ز که خواهمت که با کس ننشینی و نخیزی تن و جان برفته از هش ز تو تا تو خود چه گنجی دل و دین بمانده واله ز تو تا تو خود چه چیزی بنگر که چند عاشق ز تو خفته‌اند در خون ز کمال غیرت خود تو هنوز می ستیزی چه کشی مرا که من خود ز غم تو کشته گردم چو منی بدان نیرزد که تو خون من بریزی چو ز زلف خود شکنجی به میان ما فکندی به میان در آی آخر ز میان چه می‌گریزی چو نیافت جان عطار اثری ز ذوق عشقت بفروخت ز اشتیاقت ز دل آتش غریزی عطار نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۸۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/11738