بر من جفا ز غمزه یار است والسلام خون در دلم ز جور نگار است والسلام ای صبح! دم ز مهر مزن کافتاب ما رخسار آن خجسته عذار است والسلام ای باد! اگر به زلف نگارم رسی بگو دل بی تو بی شکیب و قرار است والسلام تا هست جام نرگس شهلای او چنین کارم همیشه خواب و خمار است والسلام حبل المتین و عروه وثقای اهل حال آن جعد زلف غالیه بار است والسلام بی وصل گل، مپرس که چون است عندلیب چون واقفی که همدم خار است والسلام ای بی خبر ز یار! چه پرسی نشان دوست دنیا و آخرت همه یار است والسلام ای سالک از مقام حقیقت مپرس حال سرها ببین که بر سر دار است والسلام ای دلبری که طالب عیشی به کام دل ساقی رسید و فصل بهار است والسلام ار نی حکایتی که میان من است و یار شب تا به روز بوس و کنار است والسلام زانرو رسید کار نسیمی به سر که او با زلف دلبرش سر و کار است والسلام نسیمی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/117471