وصالت عمر جاوید است و بخت سعد و فیروزی مبارک صبح و شام آن، که شد وصل تواش روزی بیا ای رشک ماه و خور! شبی با ما به روز آور که داد اندیشه زلفت شبم را صورت روزی مکن دعوت به شبخیزی و تسبیح، ای خرد ما را که دیگر شاهد و جام است ورد ما شبانروزی شب هجران به پایان رفت و روز وصل یار آمد بیا ای غره فردا، اگر مشتاق امروزی کند منع از می و شاهد مرا زاهد مدام، آری نباشد اهل جنت را ز شیطان جز بدآموزی بیا و همدم رندان دردآشام عارف شو ز نور دل اگر خواهی که شمع جان برافروزی ز چنگ آواز تسبیحت نیاید چون به گوش دل چو عود بی نوا شاید به جان خود اگر سوزی می وصل آنگهی نوشی که خود باشی می و ساقی رخ یار آن زمان بینی که چشم از غیر بردوزی الا ای ساکن خلوت مزن با من دم از روزه که حق داد از لب خوبان مرا عیدی و نوروزی مرا هر ساعت ای صوفی «بترس از محتسب » گویی ز روبه شیر چون ترسد؟ برو بگذر ز پفیوزی رخ از خاک سر کویش متاب ای صاحب مسند نسیمی وار اگر خواهی که بخت و دولت اندوزی نسیمی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۲۷۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/117567