زلف را بر هر دو رخ جا می کنی غارت جان، قصد دلها می کنی می دهی ساغر ز چشم پرخمار سالکان را مست و شیدا می کنی در جهان از زلف و رخسار این قمر! هر زمان صد فتنه پیدا می کنی کرده ای آیینه ما را و در او صورت خود را تماشا می کنی پرده برمی داری از روی چو ماه گنج حق را آشکارا می کنی گوشه گیران مرقع پوش را بت پرست عشق و رسوا می کنی دانه می سازی ز خال عنبرین دام دل زلف سمن سا می کنی می کنی با عاشقان ناز و عتاب مدعی را آفرین ها می کنی بیدلی را هردم ای لیلی چو من عاشق و مجنون و شیدا می کنی مشکل هردو جهان حل می شود چون ز گیسو یک گره وا می کنی کس ندیده است این قیامت ها که تو در جهان ای سدره بالا! می کنی اهل معنی را به دور زلف و خال همچو نقطه بی سر و پا می کنی طور سینای تجلی توییم ای که ما را طور سینا می کنی ای نسیمی از دم روح القدس مردگان را حشر و احیا می کنی نسیمی : دیوان اشعار فارسی : غزلیات : شمارهٔ ۲۸۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/117577