گفتم بخرم غمت به جانی بر من بفروختی جهانی مفروش چنان برآن که پیوست عشوه خرد از تو هر زمانی بنواز مرا که بی تو برخاست چون چنگ ز هر رگم فغانی نی نی چو ربابم از غم تو یعنی که رگی و استخوانی ای دوست روا مدار دل را نومید ز چون تو دلستانی دستی بر نه اگر کنم سود دانم نبود تو را زیانی یا نی سبکم بکن ز هستی تا چند ز رحمت گرانی چون شمع مرا ز عشق می‌سوز تا می‌ماند ز من نشانی عطار چو بی نشان شد از عشق از محو رسد سوی عیانی عطار نیشابوری : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۱۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/11771