خدای جل جلاله برای اسمعیل ز باغ خلد فرستاد فدیه سوی خلیل ولی ببار ولیعهد شه که طعنه زند بباغ خلد و صبا اندر او چو جبرائیل مرا فرستاد ایزد برای قربانی بخاکپای، که هستم سلیل اسماعیل خدایگانا شاها منم که جان و تنم ببار تست فدا و براه تست سبیل بریز خون من اندر رکاب خویش که کس نخواهد از تو دیت بل نپرسد از تو دلیل فدائی تو نباشد قتیل بل باشند کسان که جان نفشاندند و زنده اند قتیل اگر بمانم جودت بود حبیب و معین وگر بمیرم فضلت شود ولی و وکیل یکی رواق است ایران زمین که اندر وی تو نوربخش چراغی و دین حق قندیل کسیکه از تو گراید همی بجای دگر بود مخالف قرآن و مؤمن انجیل ز درگه تو بجای دگر شدن باشد بجوی و چشمه شدن از کنار دجله و نیل کجا دو دست تو بخشد یکیست سنگ و گهر کجا که عزم تو جنبد یکی است پشه و پیل خصائل تو در اوراق فخر هر تاریخ شمایل تو در آفاق صدر هر تمثیل زکوة و خمس ندانم کرا رسی که نماند ز همت تو نه مسکین بجانه ابن سبیل شود بسوی تو هر جا غریب خسته دلیست که هم پناه غریبی و هم شفای علیل ترا سزد که تفاخر کنی بجمع شهان چنانکه کعبه تفاخر کند بقدس خلیل بدشمنانت بارد بلا ز چرخ چنانک بقوم ابرهه بارید از آسمان سجیل فضای دهر تهی ماند از بداندیشت چنانکه بیت مقدس ز آل اسرائیل ادیب الممالک : دیوان اشعار : قصاید : شمارهٔ ۱۰۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/117828