دلم بسته در حکم و فرمان اقدس تنم خسته از درد هجران اقدس مرا دست بر سر بود خون بدامان که دستم جدا شد ز دامان اقدس فتادم ز پا رفتم از دست و جانم بیکبارگی گشت قربان اقدس دلم غرق خون است چون ناردانه ز هجران سیب زنخدان اقدس بدست اجل شد گریبان عمرم چو بگسست دست از گریبان اقدس اگر سنگ بارد بسر ز آسمانم نگردد دل از عهد و پیمان اقدس امیری از این غم بمیری که گردی فدای سرو برخی جان اقدس دل سنگ سوزد بحالت ولیکن نسوزد دل نامسلمان اقدس ادیب الممالک : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/117942