آخر ای ایرانیان ای مردمان باشرف از چه رو دادید اینسان ملک ایران را ز کف مر نمی خواندید ایران را همی مام وطن ای وطن خواهان چه شد آن حرفهای نشر و لف خود ندانستیم رندانه چه بود این قیل و قال در کجا شد آن متینگ وهای و هوی و کف و دف اف بر آن نااهل مردم کز برای نفع خویش ملک را کردند ویران عمر ملت را تلف گر چه بد معلوم از اول کان بهایم سیرتان صورتی بودند و بد مقصودشان آب و علف مر نبودم من شما را مام و در دامان خویش پرورش دادم شما را همچو در اندر صدف آخر از سر معجرم بردند و خلخالم ز پای در تماشای من آوردید دشمن صف بصف جز شما مادرفروشان هیچ دیدستی کسی مادر خود را فروشد در عوض گیرد خزف شرمتان بادا که ننگ من شدید از آنکه نیست هیچ عرقی در بدن از جنگجویان سلف وین عجبتر ز آنکه چون هنگام فرصت در رسید جای کیفر خواستن خواندید خود را بیطرف عبرتی باید شما را از جوانان پروس کز برای حفظ مادر سینه کردندی هدف قصه فرعون و موسی را مگر ناخوانده اید که حقش در وقت فرصت گفت فاذهب لا تخف ادیب الممالک : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/117952